ره بستن. مقابل راه گشودن و راه واکردن. (از آنندراج). مانع رفتن شدن. (فرهنگ نظام) : نبست راهش هرگز بلا و فتنه چنانک نبست هرگز راه سکندر آتش و آب. مسعودسعد. فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت. حافظ. راه مردم بست از قفل تو راه اشک ما هر کجا شد قفل، دریا، نیست امکان گذر. سیفی بدیعی (از بهار عجم). از قضا کردشان کسی آگاه کز کمین بسته اند دزدان راه. مکتبی شیرازی. هماندم که اندیشۀ ناپسند بمغز اندرت زاد، راهش ببند. رشید یاسمی. - راه بستن بر کسی یا چیزی، جلوگیری کردن از او. مانع شدن از وی. بستن راه او به قصد مخالفت با وی: ببندد همی بر خرد دیو، راه. فردوسی
ره بستن. مقابل راه گشودن و راه واکردن. (از آنندراج). مانع رفتن شدن. (فرهنگ نظام) : نبست راهش هرگز بلا و فتنه چنانک نبست هرگز راه سکندر آتش و آب. مسعودسعد. فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت. حافظ. راه مردم بست از قفل تو راه اشک ما هر کجا شد قفل، دریا، نیست امکان گذر. سیفی بدیعی (از بهار عجم). از قضا کردشان کسی آگاه کز کمین بسته اند دزدان راه. مکتبی شیرازی. هماندم که اندیشۀ ناپسند بمغز اندرت زاد، راهش ببند. رشید یاسمی. - راه بستن بر کسی یا چیزی، جلوگیری کردن از او. مانع شدن از وی. بستن راه او به قصد مخالفت با وی: ببندد همی بر خرد دیو، راه. فردوسی
مقابل کج بودن و خم بودن. مستقیم بودن. استقامت داشتن: از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی. نظامی. ، مساوی بودن، برابر بودن: ازجعفر صادق (ع) روایت کرده اند که: ’سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا’ یعنی راست است که هرکه خلاف امامت بکند آنکه نماز کند و آنکه زنا کند. (کتاب النقض ص 261) ، مقابل چپ بودن: تیامن و تیاسر. راست بودن و چپ بودن از قبله و آفتاب. و رجوع به راست شود، درست بودن. صادق بودن. حقیقت داشتن. مقابل دروغ بودن: طلبت چون درست باشد و راست خود باول قدم مراد تراست. اوحدی. راست باش و پاک باهم میهنان از مرد و زن کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است. ملک الشعراء بهار. ، بر صواب بودن: اندیشۀ وصال تو از ما نبود راست ناید خود از شکسته دل اندیشۀ درست. کمال الدین اصفهانی (از ارمغان آصفی). رجوع به راست شود، درستکار و بی آزار بودن. پاکدامن بودن: کور و کر گر نئی ز چاه مترس راست باش و زمیر وشاه مترس. اوحدی
مقابل کج بودن و خم بودن. مستقیم بودن. استقامت داشتن: از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی. نظامی. ، مساوی بودن، برابر بودن: ازجعفر صادق (ع) روایت کرده اند که: ’سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا’ یعنی راست است که هرکه خلاف امامت بکند آنکه نماز کند و آنکه زنا کند. (کتاب النقض ص 261) ، مقابل چپ بودن: تیامن و تیاسر. راست بودن و چپ بودن از قبله و آفتاب. و رجوع به راست شود، درست بودن. صادق بودن. حقیقت داشتن. مقابل دروغ بودن: طلبت چون درست باشد و راست خود باول قدم مراد تراست. اوحدی. راست باش و پاک باهم میهنان از مرد و زن کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است. ملک الشعراء بهار. ، بر صواب بودن: اندیشۀ وصال تو از ما نبود راست ناید خود از شکسته دل اندیشۀ درست. کمال الدین اصفهانی (از ارمغان آصفی). رجوع به راست شود، درستکار و بی آزار بودن. پاکدامن بودن: کور و کر گر نئی ز چاه مترس راست باش و زمیر وشاه مترس. اوحدی